وقتی که نیستی جای نگات،خاطره هات تو سینه فریاد میکنه
وقتی میای،تو لحظه هام عشق تو فریاد میکنه
تو کی بودی گه برام،بودنت خاطره شد
نبودنت رنگ غم و دیدنت ارزو شد
تو کی بودی که من را تو شهر غم رها کردی
تو کی بودی که بی تو،دنیا برام حادثه شد
چشمه برام کدر شد و دنیا برام تنها تو شد
گرمی خورشید شدی و نور امید تابیدی
به دل بی حسرتم،حسرت عشق را دادی
به کلبه ی خالی من،شقایق عشق را دادی
با نگاهت،با صدات،با برق تیله ی چشمات
با قدمهات،با بودنت یا نبودنت
تولحظه های بی کسی ام شور بودنم شدی
تو مسکن،تو مرهم،دلیل بودنم شدی
پس ای کاش یه روزی توی روزهای خدا تو بیایی
تو بیایی تا بهم بگی اصلا" دوستم داری"؟!
منم بگم"قدر یک صحرا شقایق،قدر دنیا دوستت دارم"
"قلمدون"
وقتی از یک عزیز فقط دنیای خاطره داری
وقتی با یادش دنیای شبنم از چشمت میباری
وقتی قلبت در ارزوی برگشتنش می تپه
وقتی لحظه های تو از جا پای عشقش رنگ می گیره
دیگه زمان برات کند میگذره
انجاست که لحظه لحظه ی زندگیت را
تنها حسرت و انتظار معنا میکنه
دیگه فکر اینده برات در عین اشتیاق،ترس میاره
دیگه نمیدونی اینده را چقدر دوستش داری
احساس تنهایی همه وجودت را پر میکنه
به لحظه ها گوش میدی شاید یه روزی دوباره پیداش کنی
بیاد و لحظه هات را پر کنه،زندگیت را رنگی کنه
باز بهت سلام بده و یک دنیا محبت هدیه کنه
**قلمدون**
ای کاش گرمی حلقه های اشکم را خورشید نشانت دهد
لحظه ی تنهایی تا کجا خواهد بود؟
تا به کی باید اینجا بی تو بود؟
یاد دیروز اشک از چشمم جاری می کند
حسرت فردا گلویم را چه محکم می فشارد
گویند:ادمی به ارزوهایش زنده است
اری،من برای امدنت زنده ام
اری،برای دیدن تو صبور مانده ام
اری،من سختی را برای دلداریهایت تحمل می کنم
تنها بخاطر دیدارت دیروز را حسرت خورده
فردا را ارزو میکنم
"قلمدون"
وقتی گل جدایی خا رهای تیزش را در بدنم فرو میبرد
وقتی اشک همچون باران صورتم را خیس میکند
وقتی نبودنت را بند بند وجودم شهادت می دهد
وقتی غم رفتنت اندک باقیمانده ی قلبم را با تمام قوا می قشارد
وقتی بغض قویتر از هر سدی راه نفس کشیدنم را می بندد
وقتی چشمانم مشتاقانه می گردند و کمتر پیدایت می کنند
وقتی در نهایت انتظا ر،نا امیدی در خانه ی امیدم را می کوبد
انزمان،صدای شکستنم را چون صدای رعد مهیبی خواهی شنید
اما!...ایا به شنیدنش رضایت میدهی؟؟؟؟
ایا سزاوار تنها ییم میدانی؟؟؟؟
ایا گلهای عشقم را پرپر می کنی؟؟؟؟
ایا بیرحمانه شکستنم را به تما شا می نشینی؟؟؟؟
نه!...هرگز باور نمی کنم!!...
باور نمی کنم که شقایق چون گلهای وحشی بروید
بروید و به چشمان عاشق و نگرانم،
به قلب شکسته و گرفتارم،
به روح ازرده و تنهایم
تنها درد را هدیا کند...
نه!...هرگز باور نخواهم کرد
و اگر چنین شد هرگز...
هرگز خودم را بخا طر سادگیها یم
بخا طر عشق راه داده شده به خانه ی قلبم
بخاطر درد پنهان درون سینه ام
بخاطر بغض پاک گره خورده در گلویم
نخواهم بخشید
قلمدون