همتی بود قوی یا گذشتی پر شکوه
هرچه بود برای من پر زیبایی بود
هرچه بود،فصل جدید در کتاب عشقم شد
هر چه بود ترنم لفظ صد خا طره شد
مملو از عطر گل سرخ شقایقها بود
بوی صد غنچه گل مریم زیبا می داد:
"گفتگوی مختصر،لفظ بی غل وغش من"
نگاه سبز تو،لب خندان،رخ تو
جستجوی چشمت،تکیه بر دیوارت
چشم پر ز اشک من،لحظه های ابهام
نوید فصل بهار؟!؟!
رویش تازه ی یاس؟!؟!
فصل نو برای ماست؟؟؟؟
"قلمدون"
ان پرنده که خواهد پرید، "منم"
و"تو " چون سروی رفتنم را به تماشا خواهی نشست
درد است این پریدن ای وای از ان
یادگار است این تماشا مرحبا بر ان
اری من"با یک دنیا حرفهای ناگفته و نشنیده " می روم
ولی ایا پس از من ،تو، به ناگفته ها و نشنیده هایمان خواهی اندیشید؟
ایا یادی از من در روح سبزت خواهد ماند؟
ایا رفتنم برایت مهم خواهد بود؟
من بودم که تو بودی
می خواهم باشم که تو هستی
می گریم گرچه اشکم نمی بینی
می میرم گرچه نخواهی دانست
من می روم اما "قلبم" میماند
تا عشقت را بزرگ دارد
عشقم را به خاطر بسپار گه فراموشم نمی شوی
مرا به یاد ار که از یادم نمی روی
"قلمدون"ا
لحظه ی روییدن عشق تو را همیشه به یاد خواهم داشت
صدای تپیدن پرهیجان قلبم را در گوش خا طراتم خواهم شنید
نگاههای سرشار از ابهامت را در اینه ی خاطراتم به تماشا خواهم نشست
صدای سکوت ممتد و مجهولت را به گوش جان خا طراتم خواهم شنید
برق نگاه سبزت را در اینه ی خاطراتم خواهم دید
وحال با اهی به شکوه و عظمت عشقی بزرگ،نهایتی پاک و سبز را ارزو می کنم
و درخت علاقه مان را با اشک چشمانم ابیاری می کنم شاید روزی سبز و پرثمر گردد
قلمدون
گاه یک چهاردیواری تنها،یک فضای خاموش
در دلش غوغای صد خا طره ی عشق نهان میدارد
گاه نگاهی کوتاه،از زبانی گویا بیشتر سخن میگوید
گاه دل در طپش بودن انچه که نیست گرم و تبدار می سوزد
گاه اشک برای یک تصور،یک نمیدانم
تندتر از سیل به گونه ای میلغزد
گاه نفس عشق سراسر بدن را فرامیگیرد
ولی ای وای اگر عشقی نباشد
و ای وای اگر توهم باشد
"قلمدون"
با دیدن عکس گل رز قرمز زیبا که روی کتابی گذاشته شده،به این فکر فرو رفتم:چه گل زیبایی!! او نیز مشتاقانه چیده شده ولی هرگز بدین نیندیشیدند که بخاطر لذت بردن انحصاری از او،عمر طنازیش را کوتاه کردند. گویا گلبرگهای جداشده اش،حکایت این غم گل را فریاد میزدند!! درحال اندیشیدن به گل بودم که به ذهنم رسید حتی برخی با انسان نیز چنین میکنند،میروند و شاید هرگز به یاد نمی اورند که چه بیرحمانه لحظه های ناب را از او گرفتند......چرا؟؟؟؟؟؟
قلمدون