شرح تنهایی خود را با که من بازگویم؟
اشک غمگینی دل را بر کدام شانه بریزم؟
درد بی درمان دل را به کدام طبیب گویم؟
از که من دوا بگیرم؟ بر چه من پناه ارم؟
جز خدا کسی نفهمد که من از چه بی قرارم
جز خدا کسی نداند ز چه من درمان پذیرم
ای خدا! تنها طبیبم!
بده دوای دردم تا ازان درمان پذیرم
قلمدون
در دایره ی امکان یک نقطه ی بیجا نیست
اگاه از این معنی جز دیده ی بینا نیست
درکارگه قدرت هر نقش که صورت بست
اندر نظر دانا خالی ز معما نیست
از قدر و مقام مهر یک ذره نمی کاهد
گر دیده ی خفاشی مایل به تماشا نیست
دلدار بود اگاه ز اسرار نهان دل
ارباب معانی را حاجت به تمنا نیست
با کسوت الوده حق بینی و حق جویی
بگذار و گذر انسی این کار تو و ما نیست
سر سودازده را بیم ز رسوایی نیست
عاشق دلشده را تاب شکیبایی نیست
تا که مجنون نشوی در طلب لیلایی
سر مویی خبرت ز ایت شیدایی نیست
وادی عشق و جنون مسکن جانبازان است
طی این مرحله از بادیه پیمایی نیست
از سر شوق اگر پا به ره عشق نهی
دردلت هیج غم از پستی و بالایی نیست
جهد بنما که به سر منزل مقصود رسی
رسم عشاق وفادار تن اسایی نیست
مرد این ره ز خطر باک ندارد انسی
هر که را بیم خطر هست توانایی نیست
بیا با هم دعا کنیم خزان چیزی از ما ندونه
شاید از دعای ما پاییز راه اینجا را گم کنه
بیا با هم دعا کنیم حقیقت شقایق در شهرمون غوغا کنه
تا که در شهرمون همیشه بهار جلوه کنه
خلاصه بیا دعا کنیم همیشه در شهرمون بهار باشه
بهار باشه شقایق بشکفه وعشق غوغا کنه
قلمدون
جانهادراصل خود عیسی دمند یک زمان زخمند وگاهی مرهمند
گرحجاب از جانهابرخواستی گفت هرجایی مسیح اساستی
گرسخن خواستی خواهی که گویی چون شکر صبرکن ازحرص و این حلوا مخور
صبرباشد مشتهای زیرکان هست حلواارزوی کودکان
هرکه صبراوردگردون بر رود هرکه حلواخورد واپس تر رود