در دایره ی امکان یک نقطه ی بیجا نیست
اگاه از این معنی جز دیده ی بینا نیست
درکارگه قدرت هر نقش که صورت بست
اندر نظر دانا خالی ز معما نیست
از قدر و مقام مهر یک ذره نمی کاهد
گر دیده ی خفاشی مایل به تماشا نیست
دلدار بود اگاه ز اسرار نهان دل
ارباب معانی را حاجت به تمنا نیست
با کسوت الوده حق بینی و حق جویی
بگذار و گذر انسی این کار تو و ما نیست
سر سودازده را بیم ز رسوایی نیست
عاشق دلشده را تاب شکیبایی نیست
تا که مجنون نشوی در طلب لیلایی
سر مویی خبرت ز ایت شیدایی نیست
وادی عشق و جنون مسکن جانبازان است
طی این مرحله از بادیه پیمایی نیست
از سر شوق اگر پا به ره عشق نهی
دردلت هیج غم از پستی و بالایی نیست
جهد بنما که به سر منزل مقصود رسی
رسم عشاق وفادار تن اسایی نیست
مرد این ره ز خطر باک ندارد انسی
هر که را بیم خطر هست توانایی نیست