خدایا چندیست نیازمند"سفری"هستم"تا خودم".
حس میکنم خیلی دور از خودم شدم وگذر هرلحظه
این فاصله را بیشتر میکند.گاه می اندیشم که باید
سفرکنم اما مهم اینجاست که اینجا هم با من هستی
شکرت خدا که درهمه حال واحوالم یاروهمراه من هستی،
گرنه چون ره گمکرده ی میان کویر سوزان،گم گم و دورترو
دورترمیشدم.شکرت خداجان
18فروردین1393 "قلمدون"
سلام خداجون،نمیدانم چرا گاهی این دل کوچک من اینطور بهانه گیر میشه؟
میدانی خداجون،حتی نمیدانم،شاید هم نمیداند بهانه ی چی میگیرد؟
اما حتما میدانی حرفش چیست.دوست دارم بفهمم وآرامش کنم،
همیشه خودت بودی ودلم که دوست وهمراهم بودید.بی کم وکسرو راحت
همه چیز را میدانستید وبِهٍِِِتان میگفتم.ازمن دوری نکنید در این دنیای بزرگ!
"قلمدون"
امیدوارم با جمع کردن هفت سین نوروزی،قرآنش نگهدارتان،
آینه اش روشنایی زندگیتان،سکه اش برکت عمرتان،
سبزیش طراوت وشادابی دلتان،
ماهی اش شوق ادامه زندگیتان را به شما هدیه دهد.