انسان چه وجود غریبیست که گاه به احتمال خیلی پایین یک شاید ذهنش هم که هست،شاد میشود ولی امان از وقتی ناامید از ان شود!امان! دیگر انگار همه درها را برویش بسته اند و راهی نیست!! امان از فکرهای او!
"قلمدون"
در هیاهوی زندگی دریافتم :
چه دویدن هایی که فقط پاهایم رااز من گرفت در حالی که گویی ایستاده بودم
چه غصه هایی که فقط سپیدی مویم را حاصل شد در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود واگر نه نمیشود به همین سادگی!
"کاش نه میدویدم ونه غصه میخوردم."
باید پری گشود به پهنای اسمان
قانون همیشه حامی بال کبوتراست
باید که پرگشود
باید پرنده بود