سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با برادریِ خدایی است که [درخت] برادری به بار می نشیند . [امام علی علیه السلام]
دلنوشته
گفتگوی مجنون و خدا
چهارشنبه 89 آذر 24 , ساعت 4:17 عصر
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در خانه ی لیلا نشست
عشق ان شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
گفت:"یارب از چه خوارم کرده ای!
به صلیب عشق دارم کرده ای!
خسته ام زین عشق دلخونم مکن
من که مجنونم،تو مجنونم مکن
مرا این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو،من نیستم"
گفت:"ای دیوانه!لیلایت منم
در رگت پیدا وپنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد مکار عشق یکجا بافتم
کردمت اواره صحرا نشد
گفتم عاقل میشوی اما نشد
سوختم در حسرت یک
یا ربت
غیر
لیلا
نیامد بر لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشق بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
"
با تشکر از همکلاس مهربانمA.M
نوشته شده توسط
قلمدون
|
نظرات دیگران [ نظر]
درباره وبلاگ
قلمدون
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز:
17
بازدید
بازدید دیروز:
57
بازدید
بازدید کل:
86092
بازدید
شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دعا
[2]
.
تولد
.
نوشته های پیشین
شعرمن
شروع
منتخب از اشعار« انسی»
دلنوشته های قلمدون
خاطره
متن ادبی
خرداد 89
فروردین 89
شهریور 89
آذر 89
خرداد 90
دی 89
آذر 90
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
اسفند 91
اردیبهشت 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
اسفند 92
فروردین 93
لوگوی وبلاگ من
لینک دوستان من
دست خط...
عصر پادشاهان
.: شهر عشق :.
عشق
Manna
عکس فوری
قلمدون
معرکه همون قلقلک
دهکده ی خنده
فتوبلاگ وصال
جارقد
اشتراک در خبرنامه
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
تماس دوست قدیمی
نوزاد دوستم(بردیا کوچولو)
باز هم لطف خدا
دیدار داماد عمو
اندیشیدن به خدا
دیداری شیرین
[عناوین آرشیوشده]