ان زمان که دیواره های قلب ادمی سست می شود
ان گاه که از دست دادن عزیزی اشک بر چشم می افریند
ان لحظاتی که غم دل را برای کسی نمی توان گفت
ان دم که بغض گلویت راه نفس را میبندد
انوقت که غم دوری نازنینی را متحمل هستی
وانگاه که لحظات انتظار را می گذرانی
تنها نسیمی یا بادی ارام کافیست
کافیست تا خانه ی قلبت فرو ریزد
بغض گلویت بشکند
تا تحمل از کفت خارج شود
با هر موسیقی اشک خواهی ریخت
با هر صدا،صدای دیگری ارزو میکنی
بجای هر نگاه،چشمی دیگر و نگاهی دیگر
با گذشتن هر لحظه،دمی دیگر
در قلب تو ارزو خواهد شد اما...
اما باز هم نخواهی توانست با کسی راز دلت را
غم سوزان درونت رابگویی
و هیچکس نخواهد توانست غم تو را
از دل بیقرارت بردارد
گویی همه غمت را بیشتر میکنند
پس ای وای بر ان دم که
دیواره های قلبی سست شود
" قلمدون"