• وبلاگ : دلنوشته
  • يادداشت : كلامي با دوست
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    من که قلبم فارغ از درد جهان است
    من که در کوچه و پس کوچه ي شهر
    هر سحر در پي يک نام و نگاهي گشتم
    من که هر جمعه غروب
    فارغ از هز چه که در دنيا بود
    تا نهانخانه دل
    تا سراپرده چشمان گل نيلوفر
    تا شکوه نم يک قطره ي اشک
    با کمي عجز و سکوت
    در پي لحظه اي از صحبت چشمان حبيب
    منتظر باز نشستم
    اما . . . !
    آنچنان جمعه گذشت که سحر تا به شبش
    قدر يک عمر برايم طي شد
    و نيامد يارم . . . !